ای ماه چرخ پیر و مهین پور عقل پیر   

کز عمر سیر بودی و در بند غم اسیر

قربان آن دل و جگر پاره پاره‌ات    

از زهر جانگداز و زدشنام و زخم تیر

ای در سریر عشق، سلیمان روزگار   

از غم تو گوشه گیر ولی اهرمن امیر

از پستی زمانه و بیداد دهر شد    

دیوی فراز منبر و روح‌الامین بزیر

میر حجاز پای سریر امیر شام!   

ای کاش سرنگون شدی آن میر و آن سریر

الحاد گشته مرکز توحید را مدار  

شد کفر محض حلقه اسلام را مدیر

دستان ز چیست بسته زبان، در سخن غراب 

ای لعل درفشان تو دلجوی و دلپذیر

یا للعجب ز مردم دنیا پرست دون    

یوسف فروخته به متاعی بسی حقیر

ای دستگیر غمزدگان روز عدل و داد 

دست ستم ز چیست تو را کرده دستگیر

تا شد همای سدره‌نشین در کمند غم  

عنقای قاف شد ز الم دردمند غم


دسته ها : بی طرفاااا...
يکشنبه بیست و پنجم 11 1388
X